اگاهی

سلام من میثم جمال فاضل هستم. من سعی دارم در این سایت برای شما مطالب مفید و نو قرار دهم خواهشا بعد از خواندن مطالب نظر بگذارید...

اگاهی

سلام من میثم جمال فاضل هستم. من سعی دارم در این سایت برای شما مطالب مفید و نو قرار دهم خواهشا بعد از خواندن مطالب نظر بگذارید...

داستان کوتاه بسیار زیبا

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ق.ظ
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت ؛ مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته رو بهم بدین ، اینم پولش ... بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد ، بعد لبخندی زد و گفت ؛ چون دختر خوبی هستی و به حرف مادرت گوش میدی میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری ... ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد. مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای بر داشتن شکلات ها خجالت میکشه گفت ؛ " دخترم ! خجالت نکش ، بیا جلو خودت شکلاتها را بردار " دخترک پاسخ داد ؛ " عمو ! نمی خوام خودم شکلاتها را بردارم ، نمیشه شما بهم بدین ؟" بقال با تعجب پرسید؛ چرا دخترم ؟ مگه چه فرقی میکنه ؟ و دخترک با خنده ای کودکانه گفت ؛ اخه مشت شما از مشت من بزرگتره !? خدایااااااااااااااااااااااا تو مشتات بزرگتره! میشه از رحمت وجود و کرمت به اندازه مشتای خودت بهمون ببخشی نه به اندازه مشتای کوچک ما؟!!! ⭐️
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۴
میثم جمال فاضل