اگاهی

سلام من میثم جمال فاضل هستم. من سعی دارم در این سایت برای شما مطالب مفید و نو قرار دهم خواهشا بعد از خواندن مطالب نظر بگذارید...

اگاهی

سلام من میثم جمال فاضل هستم. من سعی دارم در این سایت برای شما مطالب مفید و نو قرار دهم خواهشا بعد از خواندن مطالب نظر بگذارید...

متوسل شدن

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ق.ظ
توسّل به قمر بنی هاشم (ع)امشب شب جمعه است؛ این طور شنیده ام که امام زمان(صلوات الله علیه) یک توسّل را خیلی دوست دارد. من می خواهم یک جمله بیشتر نگویم. خودم حاجت دارم، شما هم حاجت دارید. شب جمعه ماه مبارک رمضان است؛ شب های جمعه یکی پس از دیگری دارد می گذرد. نمی دانیم چه شد و چه کردیم. اینجا حسین(علیه السلام) به دیدار این برادر آمد، امّا کربلا یک وقت صدای اباالفضل(علیه السلام) را شنید که می گوید: «یا أخاه ادرک أخاک»؛ حسین(علیه السلام) با عجله آمد. امّا با چه وضعی روبرو شد؟ جملاتش گویا است: «الآن إنکسر ظهری»... اباالفضل(علیه السلام) رو کرد به حسین(علیه السلام) و گفت: «یا أخاه ما ترید»؛ حالا دیگر چه کار می خواهی بکنی؟ حسین(علیه السلام) گفت می خواهم تو را به خیمه ها ببرم؛ اباالفضل گفت نبر...آیت الله آقا مجتبی تهرانیتوسل به شش ماهه اباعبدالله(ع)امشب به باب الحوائج برویم. در خانه حضرت علی اصغر(علیه السلام) شش ماهه ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) برویم. انشاالله خدا قسمت کند برویم کربلا شاید تنها شهیدی که قبرش معین نیست قبر حضرت علی اصغر(علیه السلام)است. تو مقاتل نوشتند حضرت پشت خیمه ها ایشان را دفن کردند ولی الان جای معینی ندارد. یا خواب دیدند حضرت فرمودند: که رو سینه من است. حالا این ها سند تاریخی نمی شود ولی تنها شهیدی که جایش مشخص نیست این سرباز کوچک اباعبدالله الحسین(علیه السلام)است. خیلی هم گره گشاست و حلال مشکلات است. با این دست های کوچکش گره های بزرگ را باز می کند. مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مشکل بزرگی برای حوزه پیدا شده بود؛ یعنی آبروی حوزه و روحانیت در خطر بود. عده ای از شاگردان ایشان از بزرگان قم مثل مرحوم فیض، مرحوم کبیر می روند جمکران توسل به امام زمان(عج) می کنند که آقا جان شما یک نظری بکنید که مشکل حوزه و مشکل آقای حائری حل بشود.یکی از این آقایان در عالم مکاشفه امام زمان(عج) را زیارت می کنند حضرت می فرمایند: برو به شیخ عبدلکریم بگو (حاج شیخ هم نمی گوید شیخ عبدالکریم می گوید چقدر این درست است؛ چون من حج واجبه خودم را نرفتم امام حاج شیخ نگفته است) اگر می خواهد مشکلش حل بشود بروند در بالاسر عمه ام فاطمه معصومه(س) و توسل به حضرت علی اصغر بکنند و بگیرند. امام زمان(عج) حوزه علمیه و علماء را ارجاع به حضرت علی اصغر(علیه السلام) می دهد. بگو: اگر این کار را بکنند مشکلشان حل می شود. این آقا به منزل حاج شیخ عبدالکریم می آید و می گوید: آقا همچین جریانی هست پیغامی دارم و آقا هم منقلب می شود دستور می دهند به مرحوم سیف که بروید در بالا سر حضرت معصومه(س) توسلی برای حضرت علی اصغر بگیرید که مشکل من حل بشود که بلا فاصله بعد این توسل مشکل ایشان حل می شود.خوب جایی رفتیم می گویند وقتی منهال آمد در مدینه زمانی بود که مختار قیام کرده بود. حضرت گفت: آقا مختار قیام کرده است دشمنان شما را می گیرد قتل عام می کند انتقام می گیرد. حضرت در میان همه آن ها فرمودند: که آیا حرمله را هم دستگیر کرده یا نه، این نانجیب چه کرده است دل اهل بیت را آتش زده است. دیدم حال آقا منقلب شد پرسید حرمله را هم دستگیر کرده یا نه؟ گفتم: نه آقا هنوز حرمله را دستگیر نکرده است. آقا منقلب شد اشک در چشمانش حلقه زد. فرمودند: خدا طعم آهن و آتش را بر حرمله بچشاند. این نانجییب چه کرده است. آقا قنداقه علی اصغر را گرفتند در مقابل دشمن، این کودکی است که هیچ گناه ندارد یا که سر رزم با این سپاه ندارد. بس که دل افسرده است آه ندارد گاه بیجان شود به دامن خواهر، گاه ناخون زند به سینه مادر، مردم مگر نمی بینید مثل ماهی که از آب بیرون افتاده است هی لب هایش را باز می کند ومی بندد. تقاضای آب دارد امام یک وقت عمربن سعد صدا زد حرمله چرا جواب حسین را نمی دهی. این نانجیب چه کرد یک وقت آقا دید گوش تا گوش علی بریده شده است. مثل مرغ سر بریده علی در خونش دست و پا می زند.اصغر اگر زه آتش تشنه و بیتاب شدی      بروی دسته پدر خوب تو سیراب شدیحجةالاسلام و المسلمین فرحزادوسل به حضرت علی اصغر(ع)برویم در خانه شش ماهه ابا عبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام که خیلی پیش خدا آبرو دارد. مظلوم ترین شهید کربلا و سند مظلومیت اهل بیت است. خوشا به حال آن هایی که با اهل بیت خصوصا آقا ابا عبدالله سر سودایی دارند. اگر با دستگاه امام حسین(ع) رابطه ای داری که داری والا دستت به هیچ کجا بند نیست. بلکه به برکت امام حسین علیه السلام لطفی به ما کنند. یکی از آقایان می گفت: یک روحانی منزل ما آمد گفت: بچه من سرطان گرفته دکتر ها جوابش کردند. التماس دعا کرد خواهش کرد. گفتم: من که کاری از دستم بر نمی آید. زیاد اسرار کرد. گفتم: فردا بیا ببینم چه کار می توانم برای شما بکنم. فردا آمد من نصف شب بلند شدم ایشان عادت دارد می رود زیر آسمان با خدا راز و نیاز می کند. گفت: خدایا می خواهم این بنده ات نا امید برنگردد. بچه اش دارد می میرد پرپر می شود برای آدم خیلی سخت است. گفت: وقتی التماس کردم برای خدا، به قلبم الهام شد یک روضه ای برای امام حسین علیه السلام بخوانم. اشک هایی که برای امام حسین(ع) می ریزی در یک استکان جمع کن به این بچه بده بخورد خوب می شود. گفت: روضه خواندم «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[1] گریه ام گرفت چند قطره اشکم را در استکان ریختم کمی هم آب قاطیش کردم. فردا پدرش آمد به او دادم برد. بعد از چند روز آمد گفت: حاج آقا این چه بود؟ گفتم: چه طور؟ گفت: بچه را آزمایشگاه بردیم. گفتند: بچه ای را که مریض بود بیاورید این بچه را چرا آوردید. چه کردی؟ چه دادی من به این بچه دادم؟ گفتم: اشک هایی که برای مظلومیت ابا عبدالله علیه السلام ریختم، آتش جهنم را خاموش می کند. شب و روز کنار قبر میرزای قمی حاجت می گیرند قبرش در شیخان است ولی همین میزای قمی هر وقت گرفتار می شد توسل به علی اصغر ابا عبدالله می کرد. این سرباز کوچک ابا عبدالله علیه السلام خیلی مظلوم بود. آدم بزرگ چندین روز می تواند به بی غذایی و بی آبی صبر بکند. اما بچه کوچک هر چند ساعت آب و شیر می خواهد. این بچه دیگر نمی توانست گردنش را نگه دارد. آقا اباعبدالله علیه السلام شاید خوف این را داشتند که این بچه از بی شیری و بی آبی از دنیا برود. این داغ با دل ابا عبدالله چه کرد. می گویند: وقتی منهال مدینه آمد، آقا امام سجاد(ع) فرمودند: منهال از کوفه چه خبر؟ گفت: آقا مختار قیام کرده است. دارد از قاتلین پدرتان انتقام می گیرد. قصاص می کند. حضرت فرمود: به من بگو حرمله را هم قصاص کرده یا نه؟ مثل اینکه این نانجیب دل اهل بیت را آتش زده است. گفتم: نه آقا هنوز حرمله دستگیر نشده است. حضرت منقلب شدند دست بلند کردند و گفتند: خدایا! طعم آهن و آتش را بر حرمله بچشان. این نانجیب وقتی آقا ابا عبدالله علیه السلام قنداقه علی اصغر بر روی دست گرفته بود. عمر سعد صدا زد حرمله چرا جواب حسین را نمی دهی. چه کرد؟ یک وقت آقا ابا عبدالله دیدند علی اصغر گوش تا گوش بریده شد. در خونش دست و پا می زند.«لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»[2]حجةالاسلام و المسلمین فرحزادتوسل بر حضرت قاسم(ع)یکی از کسانی که فرصت یاب بود و از فرصت نوجوانی اش خوب استفاده کرد، قاسم ابن الحسن(ع)، فرزند امام حسن مجتبی(ع) است. اگر اجازه بدهید من این دل های شما را با چند جمله مصیبت روانة کربلا کنم بخصوص نوجوان ها و جوان هایمان برای قاسم ابن الحسن(ع) اشک بریزند، این گریه و این اشک غم زداست، افسردگی زداست، نشاط زاست. این گریه در واقع وصل شدن به اباعبدالله(ع) است. امام فرمودند: این گریه ها و این عزاداری ها نظام و انقلاب ما را حفظ کرده است. چقدر این نوجوان آگاه است، چقدر با فهم و شعور است، نوجوانی که وقتی سه ساله بوده پدر را از دست داده، ده سال هر چه نگاه کرده عمویش امام حسین(ع) را دیده، امام حسین(ع) برای او مثل پدر بوده است. بالاخره یک بچة سه ساله، تصویر روشنی از پدرش ندارد، پدر را در سه سالگی از دست داده و عمده تصویری که در زندگی اش به عنوان مربی خودش می شناسد، اباعبدالله(ع) است. شاید یک دلیل اینکه برای امام حسین(ع) سخت بود که به او اجازه بدهد همین است.در روز عاشورا وقتی پسر خود علی اکبر(ع) آمد اصلاً امام حسین(ع) تأمل نکرد، بلافاصله فرمود: برو. اما وقتی این نوجوان آمد چگونه به او بگوید؟ عزیز برادر است، یادگار و امانت اوست. می گویند دستش را جلو آورد، او را در آغوش خود گرفت. این عمو و برادرزاده شروع کردند در آغوش هم گریستن. قاسم(ع) خم شد دست های عمو را بوسید، پاهای عمو را بوسید «لَمْ یَزَل یَقبَل یَتَقَبل رِجلَیه و یَدَیه»[1] عمو جان، تو را به خدا اجازه بده بروم. عمو جان اجازه بده اسم من هم جزو کربلایی ها ثبت و ضبط شود. عمو چگونه به او اجازه بدهد؟ نوشته اند این دو آن قدر گریه کردند«حتّی غُشِیَ عَلَیهِما» تا آنکه هر دو به حالت غش روی زمین افتادند.جان زهرا کربلایی کن مرا     در ره قرآن فدایی کن مراای عمو حق علی بت شکن     دست رد بر سینة قاسممزنعمو بگذار بروم، عمو دیگر تحمل ندارم. بعد اجازه گرفت و به میدان آمد. حُمَیدِ ابن مسلم می گوید: من ایستاده بودم، دیدم نوجوانی گریه کنان دارد می آید. گفتم خدایا چرا این نوجوان گریه می کند حتماً ترسیده و صفوف دشمن او را به خوف واداشته؛ اما وقتی رجز خواند، دیدم نه، برای غریبی عمویش حسین(ع) گریه می کند صدا زد:اِن تنکرونی و انا ابن الحسن     سِبُُ النّبیّ المصطَفیو الموتمنهذا حسین کالأسیر المرتهن     بین اناس لاسقوا صوب المزن[2]هر که مرا نمی شناسد بداند، من یتیم امام حسن(ع) هستم، پدر من امام حسن(ع) است،.عمویم اباعبدالله(ع) است. این حسین(ع) فرزند فاطمه(س) است که با او مانند اسیر برخورد می کنید. وقتی هم روی زمین افتاد و دشمن محاصره اش کرد، اباعبدالله(ع) به سرعت خودش را رساند. شروع کرد دشمن را دور کردن «ساعدَ اللهقلبک یا اباعبدالله» حسین(ع) بالای سر قاسم(ع) ایستاد، «فاذا الحسینقائمُ عَلی رأسه» صدا زد: عزیز برادر، به خدا برایم سخت است که مرا صدا بزنی اما نتوانم برایت کاری انجام بدهم «یَعَزُّ وَاللهِ عَلَی عَمِّکَ أنْ تَدّعُوَهُ فَلَا یُجیبَکَ أوْ یُجیبَکَ فَلَا یُعُنَکَ أوْ یُعُنَکَ فَلَا یُغنِی عَنْکَ بُعداً لِقَومٍ قَتَلُوکَ»[3] عمو، برایم سخت است که نتوانم برایت کاری انجام بدهم. شاید می خواهد بگوید عمو جان، یک روز جلوی چشمم بدن پدرت را تیرباران کردند و نتوانستم کاری کنم، امروز هم بدن تو زیر سم اسبان است و دوست و دشمن دارند نگاه می کنند. حسین(ع) با عزیز برادر چه می کند؟ آیا مثل علی اکبرجوان ها را صدا می زند؟ یک وقت دیدند خم شد، قاسم را بلند کرد، به سینه چسبانید«وضَعَ صدرَهُ علی صدره»[4]کاش نمی دید عمو پیکرت     تا که برد هدیه بر مادرتحجة الاسلام و المسلمین رفیعی[1]. منتهی الامال، ص 521؛ مقتل آیه الله شوشتری، ص 153[2]. بحارالانوار، ج 45، ص 34[3]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 35[4]. منتهی الامال، ص 521؛ در کربلا چه گذشت، ص 287؛ اللهوف، ص 157؛ سوگنامه آل محمد، ص 284
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۶
میثم جمال فاضل